کودکان دارای ناتوانی یادگیری در معرض چه مشکلاتی هستند؟؟
1 آگوست 2021
دکتر بیژن شفیعی مدیر و موسس کلینیک گفتار درمانی اهورا در اصفهان
14 آگوست 2021

هوش هیجانی و راههای تقویت آن

Rate this post
 هوش عاطفی یا هیجانی  به معنای شناخت و کنترل احساسات و هیجانات است.
در کل می‌توان گفت هوش هیجانی مقوله‌ای است که باعث می‌شود هرکس بهتر بتواند عواطف خود را کنترل کند و در برخورد با دیگران و موقعیت‌های مختلف واکنش‌های بهتر نشان بدهد، و به همین خاطر از اهمیت بسیار برخوردار است.
در ادامه می‌خواهیم درباره‌ی افزایش هوش هیجانی کودکان صحبت کنیم. با ما همراه شوید. برای شروع پنج گام اساسی را پیشنهاد می‌کنیم.
  1.  از زاویه‌ی دید کودک‌ به مسائل بنگرید و با او همدردی کنید
گاهی حتی  اگر نمی‌توانید برای “ناراحتی” کودک کاری کنید، حداقل با او همدردی کنید. همین که بداند کسی او را می‌فهمد و درک می‌کند، باعث تسکین دردش می‌شود. انسان‌ها به دنبال پناهگاهی امن می‌گردند تا بتوانند خود و احساسات‌شان را خالی کنند؛.
ایا همدردی با کودک به معنای موافقت با او است؟ مسلما نه همیشه
می‌توانید او را درک کنید و از چشم او به ماجرا بنگرید. ممکن است کودک کاری را که شما می‌گویید انجام دهد، اما حق دارد باورها و احساسات خود را داشته باشد:
“می‌دونم برات خیلی سخته که بازیت رو قطع کنی و بیای برای شام، ولی الان وقت شامه.”
“می‌دونم دوست داری همه‌ی وقتم برای تو باشه و فقط حواسم به تو باشه، اینطور نیست؟”
“خیلی بد شد که داره بارون میاد و نمی‌تونی بری بیرون بازی کنی.”
“می‌دونم دوست داری مثل آدم بزرگا تا دیروقت بیدار بمونی.”
“می‌دونم از اینکه برج اسباب‌بازیت خراب شد خیلی دلخور شدی.”
چرا با این رویکرد ها هوش هیجانی  تقویت می‌شود؟
این حس که درک می‌شوید مواد بیوشیمیایی تسکین‌دهنده‌ای را در بدن آزاد می‌کند. هر بار کودک احساس کند آرام شده این مسیر عصبی‌ در او تقویت می‌شود و هم‌چنان‌ که بزرگ‌تر می‌شود یاد می‌گیرد چطور خود را آرام کند.
کودکان با تجربه‌ی همدردی دیگران، خود نیز همدردی را یاد می‌گیرند.
به این ترتیب به کودک کمک می‌کنید درباره‌ی تجربه‌‌اش و آنچه باعث بروز این احساسات می‌شود، فکر کند. کودکان باید بدانند هر احساسی برای خود نامی دارد، و این اولین قدم برای آموزش کنترل و مدیریت احساسات به بچه‌هاست.
۲. به کودک اجازه دهید خود را ابراز کند
کودکان نمی‌توانند بین “احساسات”شان و “خود”شان تفاوت قائل شوند. به جای بی‌اهمیت جلوه دادن یا نفی احساسات آنها که باعث می‌شود فکر کنند احساس‌شان بی‌ارزش یا خجالت‌آور است، آنچه احساس می‌کنند، بپذیرید.
عصبانیت یا ترس کودک را بد جلوه ندهیم چون باعث نمی‌شود او دیگر این حس را نداشته باشد بلکه او را وامی‌دارد احساسات خود را سرکوب کند. احساساتی که آزادانه ابراز می‌شوند دیگر کودک را آزار نمی‌دهند اما متاسفانه احساساتی که سرکوب شوند از بین نمی‌روند، بلکه  تحت کنترل ضمیر خودآگاه قرار ندارند، به همین دلیل می‌توانند بعدها ناگهان و ظاهراً بی‌دلیل و توفانی خود را نشان دهند. آن وقت با کودکی روبه‌رو می‌شوید که به خواهر خود مشت می‌زند، کابوس می‌بیند یا تیک عصبی دارد.
“می‌دونم خیلی عصبانی هستی که برادرت اسباب‌بازیت رو شکست! کاملا درکت می‌کنم ولی هر چقدر هم عصبانی باشی این دلیل نمی‌شه اون رو بزنی، به جاش سعی کن احساست رو بهش بگی و باهاش حرف بزنی.”
“می‌دونم به خاطر اولین روز مدرسه اضطراب داری. منم مثل تو بودم. دوست داری درباره‌اش با هم حرف بزنیم؟”
“می‌دونم خیلی ناامیدی! چون از صبح انگار همه‌اش بد آوردی. تعجبی نداره اگه دلت بخواد گریه کنی. همه گاهی اوقات نیاز دارن به گریه کردن. بیا بغلم و هرقدر دوست داری گریه کن.”
چرا با این رویکرد ها هوش هیجانی  تقویت می‌شود؟
وقتی احساسات کودک را بپذیرید به او کمک می‌کنید خود نیز احساساتش را بپذیرد. در نتیجه می‌تواند از پس آن بربیاید، به راهش ادامه دهد و احساساتش را بهتر کنترل کند.
پذیرش شما به کودک یاد می‌دهد زندگی احساسی او خطرناک یا شرم‌آور نیست و درحقیقت کاملا عادی و قابل مدیریت است. به این ترتیب او متوجه میشود تنها نیست. یاد می‌گیرد حتی بخش‌های نه چندان خوشایند وجودش هم قابل قبول است،او تمام و کمال و همانگونه که هست پذیرفته میشود پس می‌تواند همان‌طوری باشد که واقعا هست، و این هیچ ایرادی ندارد.
۳. به احساسات کودک گوش بدهید
خیلی وقت‌ها کودک تنها نیاز دارد به احساساتش گوش دهید. پس از آنکه وی احساساتش را بروز دهد، می‌تواند رهایشان کند تا از زندگی‌اش بیرون بروند. و بعد تعجب خواهید کرد این کار تا چه اندازه خونگرمی و صمیمیت را در او افزایش می‌دهد. اما برای این که نزد شما احساس امنیت کند و حرف‌هایش را بزند، باید تمام حواس‌تان به او باشد و کاملا به او گوش دهید.به حرف‌هایش خوب گوش دهید، حواس‌تان کاملا به او باشد. در مقابل وسوسه‌ی خوب کردن حال او و از بین بردن آن احساسات دردسرساز مقاومت کنید. کودک شما به طور غریزی می‌داند چطور حال خودش را خوب کند. به این مثال‌ها دقت کنید.
“به نظر خیلی ناراحتی می‌رسی. همه گاهی وقتا ناامید و ناراحت می‌شن… خیلی دوست دارم حرفات رو بهم بزنی.”
“می‌دونم اونقدر عصبانی هستی که فقط می‌خوای جیغ بکشی و داد بزنی و گریه کنی. هرکسی گاهی وقتا چنین  حسی بهش دست می‌ده. من اینجام تا همه‌ی حرفات رو بشنوم. می‌تونی برام تعریف کنی که چقدر عصبانی و ناراحتی.”
“می‌دونم اونقدر عصبانی‌ هستی که می‌خوای سرم داد بزنی که برم دنبال کارم. من یه کم تنهات می‌ذارم. اما این احساسات بهت صدمه می‌زنه و تو رو می‌ترسونه و من نمی‌خوام تو رو با این احساسات ناراحت کننده تنها بذارم. من اینجام و می‌تونی بهم اعتماد کنی. می‌تونی تا می‌خوای ناراحت و عصبانی باشی و هروقت که دلت خواست آغوشم برات بازه.”
چرا با این رویکرد ها هوش هیجانی  تقویت می‌شود؟
احساسات سالم  باید در ما ایجاد شود، وجودمان را درنوردد و بگذرد. وقتی به جای ابراز احساسات به شکلی سالم، آن را خفه یا سرکوب می‌کنیم، احساسات‌ درون ما باقی می‌مانند. اما بچه‌ها از احساسات پرقدرتی که آنها را فرامی‌گیرد می‌ترسند و تا وقتی جای امنی برای ابرازشان پیدا نکنند، می‌کوشند آن را نادیده بگیرند. وقتی احساسات در بدن کودک انباشته می‌شود، کج‌خلقی به راهی طبیعی برای ابراز احساس تبدیل می‌شود.
وقتی با کمک ما کودکان‌مان احساس امنیت کنند و از احساسات‌شان بگویند، نه‌تنها روح و جسم آنها را شفا می‌دهیم، بلکه کمک می‌کنیم به روند عواطف درون خود اعتماد کنند، به این ترتیب در آینده می‌توانند بدون کج‌خلقی یا سرکوب احساسات خود، از پس آن بربیایند.
۴. حل مسئله را به کودک یاد بدهید
هر احساسی پیامی برای ما دارد، و بیهوده نیست. به بچه‌ها یاد بدهید احساسات‌شان را حس و درک کنند، با آن مدارا کنند و بدانند لازم نیست در واکنش آنی به احساسات خود کاری انجام دهند. به او یاد دهید وقتی فشار احساسات از روی او برداشته شد، در صورت لزوم می‌تواند به حل مشکل بپردازد و کاری انجام دهد.
اغلب اوقات، وقتی کودکان (و نوجوانان) عواطف خود را درک کردند و آن‌ را پذیرفتند، از قدرت احساسات کاسته می‌شود و کم کم ناپدید می‌شوند. اینجاست که زمانِ حل مسئله می‌رسد. گاهی بچه‌ها خود از پس این کار برمی‌آیند. گاهی نیز به هم‌فکری و کمک شما نیاز دارند. معمولا خیلی دوست دارید مشکلات بچه‌ها را برایشان حل کنید اما تا وقتی خودشان از شما کمک نخواستند پا پیش نگذارید؛ با این کار به او می‌گویید به توانایی او برای حل مشکلاتش اعتماد دارید.
بنابراین قدم اول در حل مساله پذیرفتن احساسات است.
“حتما خیلی ناراحتی که دوستت چون مریض بود نتونست بیاد پیشت. می‌دونم خیلی دوست داشتی باهاش بازی کنی. وقتی بهتر شدی شاید بتونیم به کمک هم یه کار دیگه پیدا کنیم که ازش لذت ببری.”
“خیلی ناراحت شدی که سام حاضر نبود اجازه بده تو هم نوبتت رو بازی کنی، اما خب در عوض تو هم خوشت میاد باهاش بازی کنی. شاید بد نباشه به سام بگی چه احساسی داری.”
چرا با این رویکرد ها هوش هیجانی  تقویت می‌شود؟
بچه‌ها نیاز دارند احساسات‌شان را بیان کنند و در کنارش بدانند چطور با راه‌حل‌های سازنده مشکلات‌ را حل کنند. این کار نیاز به تمرین دارد و این ما هستیم که باید با آنها تمرین کنیم.
تحقیقات نشان داده‌اند تنها از طریق همدردی با بچه‌ها نمی‌توان به آنها یاد داد احساسات‌شان را کنترل کنند، زیرا همدری مشکل آنها را حل نمی‌کند فقط حال‌شان را بهتر می‌کند. باید به بچه‌ها یاد داد احساسات خود را پیامی بدانند که به آنها می‌گوید باید رفتارشان را در مورد بعضی چیزها تغییر دهند، از این طریق است که آنها را توانمند می‌سازیم.
همه‌ی بچه‌ها برای آموختن شیوه‌ی ابراز نیازهایشان بدون حمله به شخصی دیگر، نیاز به مربی‌ و راهنما دارند.
۵. بازی کنید
وقتی متوجه یک الگوی رفتاری غلط در کودک می‌شوید، باید بدانید احساسات فراوانی در او جمع شده و او نمی‌داند چطور با آن‌ برخورد کند. بهترین درمان در این زمان “بازی” است.
مثلا شاید کودک چهار ساله‌ همیشه مادرش را می‌خواهد. به جای این که مسئله را شخصی کنید و از کودک ناراحت شوید، با یک بازی به او کمک کنید با احساساتش روبه‌رو شود و بفهمد چقدر به مامان می‌چسبد. در این بازی “تلاش” نمایشی بابایی بیچاره برای جدا کردن او از مادر به جایی نمی‌رسد. پدر بین مادر و کودک قرار می‌گیرد و غرش می‌کند “نمی‌ذارم به مامان برسی… هی! اول باید من رو شکست بدی! وای چه زوری داری، تو چقدر قوی هستی! اما این دفعه نمی‌ذارم من رو شکست بدی!”
کودک چهار ساله‌تان می‌خندد، تلاش می‌کند و فرصت دارد ثابت کند همیشه می‌تواند به مامان برسد. از طرف دیگر تمام آن نگرانی‌های سرکوب‌شده‌ای که باعث می‌شد دنبال مادرش بگردد و به او بچسبد از بین می‌رود.
چرا با این رویکرد ها هوش هیجانی  تقویت می‌شود؟
همه‌ی بچه‌ها هر روز احساسات فراوانی را تجربه می‌کنند. آنها اغلب احساس ضعف، نادیده گرفته شدن، خشم، ناراحتی، ترس یا حسادت دارند. بچه‌هایی که از لحاظ احساسی سالم باشند این عواطف را با بازی پشت سر می‌گذارند، کاری که همه‌ی بچه‌ها انجام می‌دهند. اگر به کودک‌تان کمک کنید چالش‌های بزرگ و درونی خود را با بازی نشان دهد به او امکان می‌دهید مشکلاتش را حل کند و به سراغ چالش بعدی برود که با توجه به رشد و اقتضای سن بر سر راهش قرار دارد.
کودکان و حتی خیلی از بزرگسالان، نمی‌توانند چالش‌های احساسی و عمیق خود را در قالب کلمات توضیح بدهند. اما کودکان می‌توانند این چالش‌ها را به‌صورت نمادین در بازی نشان دهند و مشکل را حل کنند بی‌آنکه حرفی درباره‌اش زده باشند.
خنده هم مانند اشک هورمون استرس را کم می‌کند و تازه از گریه هم جالب‌تر و جذاب‌تر است.